اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/به دست قاصدی داد این حکایت
ظاهر
به دست قاصدی داد این حکایت | حدیثی پر شکیب و پر شکایت | |||||
چو واقف شد پریرو راز او را | وزان طومار دل پرداز او را | |||||
به دل گفتا که: ناچارست یاری | همین سرگشتهی بیچاره، باری |
به دست قاصدی داد این حکایت | حدیثی پر شکیب و پر شکایت | |||||
چو واقف شد پریرو راز او را | وزان طومار دل پرداز او را | |||||
به دل گفتا که: ناچارست یاری | همین سرگشتهی بیچاره، باری |