اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/برید دوست چون آورد نامه
ظاهر
برید دوست چون آورد نامه | درید آن عاشق از اندوه جامه | |||||
سلامی دید، دور از هر سلامت | حدیثی سر به سر جنگ و ملامت | |||||
بدانست از سواد نامهی دوست | فراغ خاطر خود کامهی دوست | |||||
به دل گفتا: بکن زین کار دندان | جفا بر خود مکن چندین که چندان | |||||
دل آن بیوفا در بند ما نیست | دگر بارش سر پیوند ما نیست |