پرش به محتوا

آذری یا زبان باستان آذربایجان/گفتار پنجم

از ویکی‌نبشته
آذری یا زبان باستان آذربایجان از احمد کسروی
گفتار پنجم: آنچه از این نمونه‌ها بر می‌آید

گفتار پنجم

آنچه از این نمونه ها بر می آید

اگرچه این چند جمله و دو بیتیها بس اندک است و در خور آن نمیباشد که آذری را بما بشناساند، با اینهمه ما پاره کلمه های ویژه آذری را از آنها بدست میآوریم و بپاره قاعده های آن راه مییابیم و اینک در اینجا از آنها گفتگو میداریم:

کلمه های ویژه آذری:

چنانکه دیدیم بسیاری از کلمه ها ناروشن است و باشد که برخی نادرست نیز باشد و ما آنها را کنار گزارده و تنها به کلمه های روشن میپردازیم و از هریکی چند سخن میرانیم :

آز، از: در دو بیتیهای شیخ همه جا این را بمعنی من آورده:

«آز واجم اویان تنها چو من بور» و «از به نیستی چو یاران خاکپایم» و این از کلمه هاییست که پیوند آذری را با زبانهای باستانی ایران میرساند. زیرا ما میدانیم که در زبان هخامنشی (در نوشته های سنگی بیستون و دیگر مانند آن) «ادم» و در زبان اوستا «ازم» باین معنی بوده و بیگمان «آز» یا «از» سبک شده «ازم» اوستاییست.

هم میباید دانست که از یا آز در همه جا نیاید: اگر جای کنندگی «فاعلی» است آز یا از آید و اگر جای دیگریست «من» آورده شود. ما در دو بیتیهای شیخ صفی هر دو را مییابیم: «بمن جانی بده از جانور بوم» و «آزواجم اویان تنها چون من بور» در زبان هخامنشی نیز همینگونه بوده و «ادم» جز در جای کنندگی آورده نمیشده است.

اسر، ارس: بمعنی اشک است و چنانکه گفته ایم همگی با اشک یک کلمه میباشد. ارس در شوشتری و اسر در کردی نیز بکار رود.

اهرا: اگرچه وزن کلمه روشن نیست و باشد که با زبر هاء و تشدید راء باشد ولی معنای آن روشن است و چنانکه در دو بیتی ششم دیده میشود بجای «فردا» بکار میرود (در شعرهای کشفی نیز آنرا خواهیم دید).

اویان: ما میاندیشیم این کلمه جمع «او» است و اینکه شیخ صفی آنرا بمعنی خدا میآورد یک نامگزاری صوفیانه‌ای و از آن راهست که صوفیان هستی را یکی پنداشته و همه چیز را جز نمودی از خدا نشماردندی. اگر بگزارشی که در زیر هر دو بیتی آورده شده نگریم در چند جا آنرا «عالم وحدت» معنی کرده. ولی از خود دو بیتیها بویژه از جمله «ازواجم اویان تنها چو من بور» پیداست که آنرا بمعنی خدا میآورده اند و اینکه در گزارش «عالم وحدت» نوشته آن نیز از رهگذر پندار یکی بودن هستی است (در شعرهای کشفی نیز اینرا بمعنی خدا خواهیم دید).

بوری: اینرا بمعنی اسب آورده، «از آن بوری به بر اویانی رانم».

ته: این بجای تو آورده شده، «سر باستانه اچ ته دارم».

چه: شیخ اینرا بمعنی «از» میآورد: «از چه اویان خواصان پشت زوریم». در کردی نیز «ژه» باین معنی میآید ولی در دو بیتی بانوی باغبان بدانسان که از نسخه چاپی صفوه الصفا آوردیم بجای آن «اچ» آورده شده و در لری و در شعرهای کشفی نیز «اچ» یا «اج» دیده میشود که بیگمان رویه دیگر «از» میباشد و میتوان گفت که «چه» یا «ژه» نیز از آنها پدید آمده و همگی یکیست.

چو: شیخ اینرا بمعنی «برای» بکار میبرد: «از به نیستی چو یاران خاکپایم» و «آزواجم اویان تنها چو من بور» میتوان گفت «سی» که در شوشتری و بختیاری بهمین معنی میآید با این کلمه یکیست. زیرا چنانکه خواهیم دید گاهی در آذری سین چیم میشده. هم میتوان گفت که «چو» سبک شده «چون» فارسی است.

درده ژر: این کلمه را بمعنی دردمند میآورد و چنانکه گفتیم هنوز در آذربایجان بکار میرود. چیزی که هست کنون «دردجر» میگویند.

ژاته: چنانکه دیدیم این را بمعنی «آمده» آورده «گوحریفرژاته».

ژیر: این را بمعنی زندگی آورده «مرگ ژیریم بمیان دردمندان بور».

کوشن: بمعنی بیابان آورده و چنانکه گفتیم کنون اینهم در آذربایجان بکار میرود. چیزی که هست کنون آن را بمعنی کشتگاه یک آبادی بکار میبرند. دو آبادی که کشتگاه آنها بهم پیوسته گویند: «هم کوشن هستیم». گویا شیخ آن را اندکی از معنی خود بیرون برده است.

واجیدن، واجتن: بمعنی گفتن است و در شعرهای کشفی نیز آن را خواهیم دید. نیز در لری بهمین معنی است.

بابا طاهر میگوید:

  تو که مشکینه کاکل در قفایی بمو واجن که سرگردان چرایی؟!  

برخی کلمه ها نیز با فارسی یکیست. ولی اندک جدایی در آنها پیدا شده:

زانیر و هرده و نوریریم و بوپارسر و بوجینم و آمریم و نشته و شرم و بور و وربخت و اندرین و در و شوورو و جش و ته که بجای داند و خرده و نور دیدم و بپرسد و بچینم و آمدم و نشسته و شدم و بود و بدبخت و اندرون و دریده و شب و روز و چشم و تو آورده است.

اینکه در دو بیتی پنجم «هوی» را بمعنی خدا آورده: «همان هوی همان هوی همان هوی»، آن نیز از رهگذر پندارهای صوفیانه است وگرنه از لنگه چهارم همان دو بیتی پیداست که جز بمعنی خود (بانگ) نیست.

قاعده های آذری:

در اینجا نیز آنچه را که ناروشن است و بیگمان نیست رها کرده ایم و تنها چیزهای روشن را خواهیم نگاشت. هم باید دانست بسیاری از این قاعده ها در نیمزبانهای دیگر نیز روانست و این نزدیکی و پیوستگی نیمزبانها را با یکدیگر میرساند و پیداست که همگی از یک سرچشمه پدید آمده است.

۱ـ در فارسی بیشتر ستایش را پس از ستوده آورند، چنانکه: مرد نیک، سخن سودمند. در آذری وارونه اینست و ستایش پیشتر آورده میشود: «خونین اسره» و «در سبد». در بیشتر نیمزبانها همین راه است. بابا طاهر میگوید: تو که مشکینه کاکل در قفایی.

۲ـ در فارسی داشته را پیش از دارنده آورند، چنانکه: موی سر، رنگ چهره. در آذری وارونه آن دیده میشود: «سلطان شیخ زاهد چوگان گوییم» و «اویانی بنده ایم» و «قدرت زنجیریم». این نیز در نیمزبانها روانست. امیر پازواری گوید: «من پوست کلاشال ناهار ببیه» (پوست کلاه من ناهار شغال شده).

در بسیاری از نامهای رودها و آبادیهای آذربایگان که از باستان زمان بازمانده، نیز ستایش و یا دارنده پیشتر آورده شده، چون: مهرانرود، قانلانتی (قافلانکوه)، ولیانکوه، سرآورود، کارارود (کلان رود) و زرین رود و مانند اینها.

۳ـ «می» که در فارسی بر سر اکنون همانزمانی آورده شود در آذری دیده نمیشود: «آزواجم» (من میگویم) و «اسره ریجی» (اشک میریزد) و خواهیم دید میانه دوگونه اکنون که همانزمانی و همارگی باشد چه جدایی میگزارده اند.

۴ـ باء که در فارسی بر سر فرمان و مانند آن آورده شود در آن زبان «بو» دیده میشود: «بوجیم» (بچینم) ، و «بوپارس» (بپرسد.)

۵ـ چه در کار (فعل) و چه در جای دیگر در گوینده تنها (متکلم وحده) بجای «م» فارسی «ایم» دیده میشود: «آمریم» (آمدم)، و«پشت زوریم» (زور پشتم) و مانند اینها. لیکن در اکنون در برخی جا این را نمیبینیم و آن را همچون فارسی مییابیم: «اویانی خوانم»، و «به براویانی رانم» و «چه عشق نالم». گویا جدایی میانه همانزمانی و همارگی اکنون از این راه گزارده میشده است.

آمدن حرفها بجای یکدیگر:

در اینجا دو چیز را هم باید یاد کرد. یکی جابجا شدن حرفهاست که در زبانشناسی جایگاه بزرگی میدارد و قاعده هایی برای خود پیدا کرده و ما در اینجا تنها بیاد کردن آنها بسنده کرده بگفتگویی از دیده زبانشناسی نخواهیم پرداخت. حرفهاییکه در آذری دیگر میشده تا آنجا که از دو بیتیهای شیخ و از جاهای دیگری بدست میآید اینهاست:

۱ـ دال: دال در آذری در بیشتر جاها راء میشده، چنانکه در: آمریم و شرم و بور و نوریریم و بوپارسر و مانند اینها که بجای آمدم و شدم و بود و نوردیدم و بپرسد میآید.

۲ـ تاء: تاء نیز گاهی راء میشده چنانکه در: حریفر و دلر و حلمر و روحر و مانند اینها که بجای حریفت و دلت و حلمت و روحت میآید.

کلمه «ووربخت» راکه در دو بیتی بانوی باغبان دیدیم از حرف واو در آغاز آن پیداست که بازمانده از رویه بسیار کهن کلمه است و این نمونه دیگر از پیوستگی آذری با زبانهای باستان ایران میباشد. زیرا آن در پهلوی اشکانی «وات بخت» بوده که سپس در پهلوی ساسانی «وت بخت» شده و کنون «بدبخت» گفته میشود. «وات» کهن در آذری «وور» گردیده است و این مثال دیگر از جابجا شدن تاء و راء میباشد.

در زبان ارمنی و نیمزبان آرانی نیز بیشتر دالهای فارسی راء میگردیده چنانکه در آرانی بجای آمدن «آمرن» و بجای آدینه «آرنه» گفته میشده.

در ارمنی نام ماد «مار» است و سرزمین ماد را «مارستان» میخوانده اند و مانند این بسیار میباشد.

در نامهای آبادی آذربایجان نیز مثالها برای جابجا شدن دال و راء دیده میشود چنانکه «سفید خانی» که نام یک دیهی است در زبانها «اسپر خون» خوانده میشود و مانند آن نیز هست.

لیکن در آذربایجان گاهی نیز دال یاء میگردیده چنانکه ما آن را در خود نام آذربایجان که نخست «آتورپادگان» بوده و همچنین در کلمه مایان که بیگمان نخست «مادان» بوده میبینیم و این نمونه دیگری از یکی نبودن زبان همه آذربایجان میباشد.

۳ـ چیم: چیم بیشتر در آغاز کلمه ها جیم میشده چنانکه در: بوجینم وجش که بجای چشم آمده.

۴ـ سین: سین در آغاز کلمه ها بیشتر چیم میشده، چنانکه درباره چو و سی گفتیم. نیز در زبان امروزی آذربایجان بجای سریش «چریش» گفته شود و در ارمنی بجای سرد «چورد» آورند و مانند آن نیز هست. همچنین در نامهای آبادی مثالها برای آن توان یافت و مثلا «چهرگان» را توان گفت که «سهرگان» بوده.

۵ـ باء: باء در آغاز کلمه ها بیشتر میم میشده، چنانکه در زبان امروزی بجای بهانه و بیشه و بشگین، ماهانا و میشه و مشگین آورده شود. در ارمنی نیز چنین است و مثلا بجای بنفشک (بنفشه) «مانوشاک» گفته شود. هم گویا یکی از جداییهای شمال و جنوب همین بوده چنانکه ما آنرا درباره نام باستان همدان مییابیم که «هاکباتان» و «هاکماتان» هر دو گفته میشده.

۶ـ پاء: پاء در آغاز کلمه ها بیشتر باء میشده، چنانکه در زبان کنونی بجای پس «بس» گفته شود، نیز ما آنرا در نام خود استان مییابیم که آتورپادگان بوده و آذربایگان شده است. در ارمنی نیز چنین است و مثلا بجای «اسپادبت» (سپهبد) «اسیارابد» گفته شود. از اینجا میتوان پنداشت که کلمه «بوری» در لنگه دوم دوبیتی هفتم دیگر شده کلمه «پر» میبا شد.

۷ـ دال: دال در آغاز کلمه ها بیشتر زاء میشده چنانکه در: زانیر که بجای داند آمده.

در پیرامون کار «بودن»:

یک چیز دیگر که میباید یاد کنیم چگونگی کار «بودن» است. چنانکه میدانیم این در فارسی امروزی درآمیخته بکار میرود. زیرا در گذشته بود و بوده و میبود و مانند اینها میآورند و میبایست در اکنون بود و میبود (با زبر واو) گویند، و ما نوشته ایم که بیشتر کارها در فارسی امروزی بدینسان دو تیره آید. ولی بودن یا (بورن) در آذری یک تیره دیده میشود. کلمه هایی که از این ریشه در دو بیتیهای شیخ و دیگر جمله هاست اینهاست: بی ـ بوم ـ بور ـ برم ـ بری.

بی: این بجای «است» (میباشد) آورده شده: شیخم شیخی که احسانش با همی بی.

بور: این گاهی بجای «شد» (بود) آورده شده: دلم زنده بنام مصطفی بود و گاهی بمعنی «باشد» (بود ـ با زبر واو): آزواجم اویان تنها چو من بور. پیداست که «بور» گذشته (بر وزن سور) با «بور» اکنون (که میبایست با زبر واو و بر وزن شمر) باشد در زبانها یکی گردیده است.

بوم: این بجای «باشم» آورده شده: بمن جانی بده از جانور بوم. پیداست که این نیز نخست بوم (با زبر واو) بوده و در زبانها بوم (بر وزن روم) گردیده.

بری: این را هم در جمله ای که صدر الدین از زبان شیخ صفی آورده مییابیم (کار تمام بری) و چون آنرا بمعنی «بود» آورده توان گفت که آن نیز غلط است و باشد که درست آن «بور» بوده.

از اینجا یک نکته دیگری بدست میآید و آن اینکه جدایی که در زبان امروزی میانه «بودن» و «شدن» میگزارند و گاهی آنرا و گاهی اینرا میآورند، چنین چیزی در آذری نبوده و چنانکه از لنگه چهارم دو بیتی پنجم پیداست در آن نیمزبان «شدن» بمعنی رفتن بوده، چنانکه در پهلوی نیز همین است و این نمونه دیگری از پیوستگی آذری با زبانهای باستان میباشد.