کلیات سعدی/مواعظ/گر مرا دنیا و نباشد خاکدانی گو مباش
ظاهر
< کلیات سعدی | مواعظ
۳۰ – ب
گر مرا دنیا و نباشد خاکدانی گو مباش | باز عالی[۱] همتم زاغ آشیانی گو مباش | |||||
بز نیم در آخور قسمت گیاهی گو مرو | سگ نیم بر خوانچهٔ رزق استخوانی گو مباش[۲] | |||||
گر همه کامم[۳] برآید نیم نانی خورده گیر | ور جهان بر من سرآید نیم جانی گو مباش | |||||
من سگ اصحاب کهفم بر در مردان مقیم | گرد هر در مینگردم استخوانی[۴] گو مباش | |||||
چون طمع یکسو نهادم پایمردی گو مخیز | چون زبان اندر کشیدم ترجمانی گو مباش | |||||
وه که آتش در جهان زد عشق شورانگیز من | چون من اندر آتش افتادم جهانی گو مباش | |||||
درّ معنی منتظم در ریسمان صورتست | نی چو سوزن تنگ چشمم ریسمانی گو مباش | |||||
در بن دیوار درویشی چه خوابت میبرد | سر بنه بر بام دولت نردبانی گو مباش | |||||
گر بدوزخ در بمانم[۵] خاکساری گو بسوز | ور بهشت اندر نیابم بوستانی گو مباش | |||||
من چیم در باغ ریحان خشک برگی گو بریز | من کیم در باغ سلطان پاسبانی گو مباش | |||||
سعدیا درگاه عزترا چه میباید سجود | گرد خاک آلودهٔ بر آستانی گو مباش[۶] |