کلیات سعدی/مواعظ/چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد
ظاهر
< کلیات سعدی | مواعظ
در ستایش حضرت رسول ص
چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد | وجود غیر حق در چشم توحیدش عدم گردد | |||||
کمر بندد قلم کردار سر در پیش و لب برهم | بهر حرفی که پیش آید بتارک چون قلم گردد | |||||
ز چوگان ملامت نادر آنکس روی برتابد | که در راه خدا چون گوی سرتاسر قدم گردد | |||||
سم بکران سلطان را درین میدان کسی بیند | که پیشانی کند چون میخ و همچون نعل خم گردد | |||||
تو خواهی نیک و خواهی بد کن امروز ای پسر کاینجا | عمل گر بد بود ور نیک بر عامل رقم گردد | |||||
مبین کز ظلم جباری کم آزاری ستم بیند | ستمگر نیز روزی کشتهٔ تیغ ستم گردد | |||||
درین گرداب بیپایان منه بار شکم بر دل | که کشتی روز طوفان غرقه از بار شکم گردد | |||||
بسعی ای آهنین دل مدتی باری بکش کاهن | بسعی آیینهٔ گیتینما و جام جم گردد | |||||
تکاپوی حرم تا کی خیال از طبع بیرون کن | که محرم گر شوی ذاتت حقایق را حرم گردد | |||||
کبائر سهمگین سنگیست در ره مانده مردم را | چنین سنگی مگر دائر بسیلاب ندم گردد | |||||
غمی خور کان بشادیهای بیاندازه انجامد | چو بیعقلان مرو دنبال آن شادی که غم گردد | |||||
خداوندان فتح ملک و کسر دشمنان را گوی | بر ایشان چون بگشت احوال بر ما نیز هم گردد | |||||
دلت را دیدهها بردوز تا عینالیقین گردد | تنت را زخمها برگیر تا کنزالحکم گردد | |||||
درونت حرص نگذارد که زر بر دوستان پاشی | شکم خالی چو نرگس باش تا دستت درم گردد | |||||
خداوندا گر افزائی بدین حکمت که بخشیدی | مرا افزون شود بیآنکه از ملک تو کم گردد | |||||
فتاد اندر تن خاکی ز ابر بخششت قطره | مدد فرما بفضل خویش تا این قطرهیم گردد | |||||
امید رحمتست آری خصوص آنرا که در خاطر | ثنای سید مرسل نبی محترم گردد | |||||
محمد کز ثنای فضل او بر خاک هر خاطر | که بارد قطرهٔ در حال دریای نعم گردد | |||||
چو دولت بایدم تحمید ذات مصطفی گویم | که در دریوزه صوفی گرد اصحاب کرم گردد | |||||
زبانرا درکش ایسعدی ز شرح علم او گفتن | تو در علمش چه دانی باش تا فردا علم گردد | |||||
اگر تو حکمت آموزی بدیوان محمد رو | که بوجهل آن بود کو خود بدانش بوالحکم گردد | |||||
ز قعر جاودانی رست و صاحب مال دنیا شد | هر آن درویش صاحبدل کزین در محتشم گردد |