پرش به محتوا

کلیات سعدی/مواعظ/چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد

از ویکی‌نبشته

در ستایش حضرت رسول ص

  چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد وجود غیر حق در چشم توحیدش عدم گردد  
  کمر بندد قلم کردار سر در پیش و لب برهم بهر حرفی که پیش آید بتارک چون قلم گردد  
  ز چوگان ملامت نادر آنکس روی برتابد که در راه خدا چون گوی سرتاسر قدم گردد  
  سم بکران سلطان را درین میدان کسی بیند که پیشانی کند چون میخ و همچون نعل خم گردد  
  تو خواهی نیک و خواهی بد کن امروز ای پسر کاینجا عمل گر بد بود ور نیک بر عامل رقم گردد  
  مبین کز ظلم جباری کم آزاری ستم بیند ستمگر نیز روزی کشتهٔ تیغ ستم گردد  
  درین گرداب بی‌پایان منه بار شکم بر دل که کشتی روز طوفان غرقه از بار شکم گردد  
  بسعی ای آهنین دل مدتی باری بکش کاهن بسعی آیینهٔ گیتی‌نما و جام جم گردد  
  تکاپوی حرم تا کی خیال از طبع بیرون کن که محرم گر شوی ذاتت حقایق را حرم گردد  
  کبائر سهمگین سنگیست در ره مانده مردم را چنین سنگی مگر دائر بسیلاب ندم گردد  
  غمی خور کان بشادیهای بی‌اندازه انجامد چو بیعقلان مرو دنبال آن شادی که غم گردد  
  خداوندان فتح ملک و کسر دشمنان را گوی بر ایشان چون بگشت احوال بر ما نیز هم گردد  
  دلت را دیده‌ها بردوز تا عین‌الیقین گردد تنت را زخمها برگیر تا کنزالحکم گردد  
  درونت حرص نگذارد که زر بر دوستان پاشی شکم خالی چو نرگس باش تا دستت درم گردد  
  خداوندا گر افزائی بدین حکمت که بخشیدی مرا افزون شود بی‌آنکه از ملک تو کم گردد  
  فتاد اندر تن خاکی ز ابر بخششت قطره مدد فرما بفضل خویش تا این قطره‌یم گردد  
  امید رحمتست آری خصوص آنرا که در خاطر ثنای سید مرسل نبی محترم گردد  
  محمد کز ثنای فضل او بر خاک هر خاطر که بارد قطرهٔ در حال دریای نعم گردد  
  چو دولت بایدم تحمید ذات مصطفی گویم که در دریوزه صوفی گرد اصحاب کرم گردد  
  زبانرا درکش ایسعدی ز شرح علم او گفتن تو در علمش چه دانی باش تا فردا علم گردد  
  اگر تو حکمت آموزی بدیوان محمد رو که بوجهل آن بود کو خود بدانش بوالحکم گردد  
  ز قعر جاودانی رست و صاحب مال دنیا شد هر آن درویش صاحبدل کزین در محتشم گردد