کلیات سعدی/مواعظ/چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست
ظاهر
< کلیات سعدی | مواعظ
۱۴ – ط
چون عیش گدایان بجهان سلطنتی نیست | مجموعتر از ملک رضا مملکتی نیست | |||||
گر منزلتی هست کسیرا مگر آنست | کاندر نظر هیچکسش منزلتی نیست | |||||
هرکس صفتی دارد و رنگی و نشانی[۱] | تو ترک صفت کن که ازین به صفتی نیست | |||||
پوشیده کسی بینی فردای قیامت | کامروز برهنست و برو عاریتی نیست | |||||
آنکس که درو معرفتی هست کدامست؟ | آنست که با هیچکسش معرفتی نیست | |||||
سنگی و گیاهی که در آن خاصیتی هست | از آدمئی به که درو منفعتی نیست | |||||
درویش تو در مصلحت خویش ندانی | خوشباش اگرت نیست که بیمصلحتی نیست | |||||
آن دوست نباشد که شکایت کند از دوست | بر خون که دلارام بریزد دیتی نیست[۲] | |||||
راه ادب اینست که سعدی بتو آموخت | گر گوش بداری به ازین تربیتی نیست |