کلیات سعدی/مواعظ/به خرمی و به خیر آمدی و آزادی
ظاهر
< کلیات سعدی | مواعظ
در ستایش[۱]
بخرمی و بخیر آمدی و آزادی[۲] | که از صروف زمان در امان حق بادی | |||||
باتفاق همایون و طلعت[۳] میمون | دری ز شادی بر روی خلق بگشادی | |||||
بهر مقام که پای مبارکت برسد | زمانه را نرسد دست جور و بیدادی | |||||
بزرگ پیش خداوند بندهٔ باشد | که بندگان خدایش کنند آزادی | |||||
بهشت گرچه پرآسایشست و ناز و نعیم | جز آن متاع نیابی که خود فرستادی | |||||
ترا سلامت دنیا و آخرت باشد | که بیخ خیر نشاندی و داد حق دادی | |||||
دعای زندهدلانت بلا بگرداند | غم رعیت و درویش بردهد شادی | |||||
خدای عزوجل از تو بنده خشنودست[۴] | وزان پدر که تو فرزند پرهنر زادی | |||||
ملوک روی زمین بر سواد منشورت | نهاده سر چو قلم بر بیاض بغدادی |