پرش به محتوا

کلیات سعدی/مواعظ/ای دل به کام خویش جهان را تو دیده گیر

از ویکی‌نبشته

نصیحت

  ایدل بکام خویش جهانرا تو دیده گیر در وی هزار سال چو نوح آرمیده گیر  
  بستان و باغ ساخته و اندران[۱] بسی ایوان و قصر سر بفلک بر کشیده گیر  
  هر گنچ و هر خزانه که شاهان نهاده‌اند آن گنج و آن خزانه بچنگ آوریده گیر  
  با دوستان مشفق و یاران مهربان بنشسته و شراب مروق کشیده گیر  
  هر بندهٔ که هست ببلغار و هند و روم آن بنده را بسیم و زر خود خریده گیر  
  هر ماهرو که هست در ایام روزگار آن را بناز در بر خود آرمیده گیر  
  هر نعمتی که هست بعالم تو خورده دان هر لذتی که هست سراسر چشیده گیر  
  چون پادشاه عدل اَبَر تخت سلطنت صد جامهٔ حریر بدولت دریده گیر  
  آواز رود و بربط و نای و سرود و چنگ وین طنطنه که میشنوی هم شنیده گیر  
  چندین هزار اطلس و زربفت قیمتی پوشیده در تنعم و آنگه دریده گیر  
  در آرزوی آب حیاتی تو هر زمان مانند خضر گرد جهان در دویده گیر  
  تو همچو عنکبوتی و حال جهان مگس چون عنکبوت گرد مگس بر تنیده گیر  
  گیرم ترا که مال ز قارون فزون شود عمرت بعمر نوح پیمبر رسیده گیر  
  روز پسین چسود بجز آه و حسرتت صدبار پشت دست بدندان گزیده گیر  
  سعدی تو نیز ازین قفس تنگنای دهر روزی قفس بریده و مرغش پریده گیر  


  1. این اشعار در بعضی از نسخه‌های چاپی است و بیت ۶ و ۸ و ۱۱ و ۱۳ تنها در یکنسخهٔ چاپ هند دیده شده.