کلیات سعدی/مواعظ/المنةلله که نمردیم و بدیدیم
ظاهر
< کلیات سعدی | مواعظ
بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق[۱]
المنة لله که نمردیم و بدیدیم | دیدار عزیزان و بخدمت برسیدیم | |||||
در رفتن و بازآمدن رایت منصور | بس فاتحه خواندیم و باخلاص دمیدیم | |||||
تا بار دگر دمدمهٔ کوس بشارت | وآوای درای شتران باز شنیدیم | |||||
چون ماه شب چارده از شرق برآمد | روئی که در آن ماه چو نو میطلبیدیم[۲] | |||||
شکر شکر عافیت از کام حلاوت[۳] | امروز بگفتیم که حنظل بچشیدیم | |||||
در سایهٔ ایوان سلامت ننشستیم | تا کوه و بیابان مشقت[۴] نبریدیم | |||||
وقتست بدندان لب مقصود گزیدن | آن شد که بحسرت سرانگشت گزیدیم | |||||
دست فلک آنروز چنان آتش تفریق | در خرمن ما زد که چو گندم بطپیدیم | |||||
المنةلله که هوای خوش نوروز | باز آمد و از جور زمستان برهیدیم | |||||
دشمن که نمیخواست چنین روز بشارت[۵] | همچون دهلش پوست بچوگان بدریدیم | |||||
سعدی ادب آنست که در حضرت خورشید | گوئیم که ما خود شب تاریک ندیدیم |