کلیات سعدی/غزلیات/یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۵۲۸ – ط
یاد میداری که با من[۱] جنگ در سر داشتی | رای رای تست خواهی جنگ و خواهی آشتی | |||||
نیک بد کردی شکستن عهد یار مهربان | این بتر کردی که بد کردی و نیک انگاشتی | |||||
دوستان دشمن گرفتن هرگزت عادت نبود | جز درین نوبت که دشمن دوست میپنداشتی | |||||
خاطرم نگذاشت یکساعت که بدمهری کنم | گرچه دانستم که پاک از خاطرم بگذاشتی | |||||
همچنانت ناخن رنگین گواهی میدهد | بر سرانگشتان که در خون عزیزان داشتی | |||||
تا تو برگشتی نیامد هیچ خلقم در نظر | کز خیالت شحنهٔ بر ناظرم[۲] بگماشتی | |||||
هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست | سر نهادن به در آن موضع که تیغ افراشتی[۳] | |||||
هر دم از شاخ زبانم میوهٔ تر میرسد | بوستانها رست ازان تخمم که در دل[۴] کاشتی | |||||
سعدی از عقبی و دنیا روی در دیوار کرد | تا تو در دیوار فکرش نقش خود بنگاشتی |