کلیات سعدی/غزلیات/چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۶۲۲ – ط
چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی | چونکه ببخت ما رسد[۱] اینهمه ناز میکنی | |||||
ای که نیازمودهٔ صورت حال بیدلان | عشق حقیقیست[۲] اگر حمل مجاز میکنی | |||||
ای که نصیحتم کنی کز پی او دگر مرو | در نظر سبکتکین عیب ایاز میکنی | |||||
پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم | قبلهٔ اهل دل منم سهو نماز میکنی | |||||
دی بامید گفتمش داعی دولت توام | گفت دعا بخود بکن گر بنیاز میکنی | |||||
گفتم اگر لبت گزم می خورم و شکر مزم | گفت خوری اگر پزم قصه دراز میکنی | |||||
سعدی خویش خوانیم پس بجفا برانیم | سفره اگر نمینهی در بچه باز میکنی؟ |