کلیات سعدی/غزلیات/مرحبا ای نسیم عنبربوی
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۶۳۰ – ط
مرحبا ای نسیم عنبر بوی | خبری زان بخشم رفته بگوی | |||||
دلبر سست مهر سخت کمان[۱] | صاحب دوست روی دشمن خوی | |||||
گو دگر گر هلاک من خواهی | بیگناهم بکش بهانه مجوی | |||||
تشنه ترسم که منقطع گردد | ور[۲] نه بازآید آب رفته بجوی | |||||
صبر دیدیم در مقابل شوق[۳] | آتش و پنبه بود و سنگ و سبوی | |||||
هر که با دوستی سری دارد | گو دو دست از مراد[۴] خویش بشوی | |||||
تا گرفتار خمّ[۵] چوگانی | احتمالت ضرورتست چو گوی | |||||
پادشاهان و گنج و خیل و حشم | عارفان و سماع و هایاهوی | |||||
سعدیا شور عشق میگوید | سخنانت، نه طبع شیرین گوی | |||||
هر کسی را نباشد این گفتار | عود ناسوخته ندارد بوی |