کلیات سعدی/غزلیات/مرحبا ای نسیم عنبربوی

از ویکی‌نبشته

۶۳۰ – ط

  مرحبا ای نسیم عنبر بوی خبری زان بخشم رفته بگوی  
  دلبر سست مهر سخت کمان[۱] صاحب دوست روی دشمن خوی  
  گو دگر گر هلاک من خواهی بیگناهم بکش بهانه مجوی  
  تشنه ترسم که منقطع گردد ور[۲] نه بازآید آب رفته بجوی  
  صبر دیدیم در مقابل شوق[۳] آتش و پنبه بود و سنگ و سبوی  
  هر که با دوستی سری دارد گو دو دست از مراد[۴] خویش بشوی  
  تا گرفتار خمّ[۵] چوگانی احتمالت ضرورتست چو گوی  
  پادشاهان و گنج و خیل و حشم عارفان و سماع و هایاهوی  
  سعدیا شور عشق می‌گوید سخنانت، نه طبع شیرین گوی  
  هر کسی را نباشد این گفتار عود ناسوخته ندارد بوی  


  1. جفا.
  2. گر.
  3. عشق دیدم که در مقابل صبر.
  4. وجود.
  5. زخم.