کلیات سعدی/غزلیات/صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۴۷۶ – ط
صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین | عقل و طبعم خیره گشت از صنع ربالعالمین | |||||
با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد | کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین | |||||
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار | همچو طفلان دامنش پر ارغوان و یاسمین | |||||
آستین بر دست پوشید از بهار برگ شاخ | میوه پنهان کرده از خورشید و مه در آستین | |||||
باد گلها را پریشان میکند هر صبحدم[۱] | زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین | |||||
نوبهار از غنچه بیرون شد بیکتو پیرهن | بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین | |||||
این نسیم خاک شیرازست یا مشک[۲] ختن | یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین | |||||
بامدادش بین که چشم از خواب نوشین برکند | گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین | |||||
گر سرش داری چو سعدی سر بنه مردانه وار | با چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین |
- ↑ تجدیدنظر: باد گلها را پریشان کرده هنگام سحر
- ↑ در نسخهٔ قدیم: باد.