کلیات سعدی/غزلیات/تو با این لطف طبع و دلربایی
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۵۰۲ – ب
تو با این لطف طبع و دلربائی | چنین سنگین دل و سرکش چرائی | |||||
بیکبار از جهان دل در تو بستم | ندانستم که پیمانم نپائی | |||||
شب تاریک هجرانم بفرسود | یکی از در درآی[۱] ای روشنائی | |||||
سری دارم مهیا بر کف دست | که در پایت[۲] فشانم چون درآئی | |||||
خطای محض باشد با تو گفتن | حدیث حسن خوبان خطائی | |||||
نگاری سخت محبوبی و مطبوع | ولیکن سست مهر و بیوفائی | |||||
دلا گر عاشقی دایم بر آن باش | که سختی بینی و جور آزمائی | |||||
و گر طاقت نداری جور مخدوم | برو سعدی که خدمت را نشائی |