کلیات سعدی/غزلیات/ای سرو حدیقه معانی
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۶۰۸ – ط
| ای سرو حدیقهٔ معانی | جانی و لطیفهٔ جهانی | |||||
| پیش تو باتفاق مردن | خوشتر که پس از تو زندگانی | |||||
| چشمان تو سحر اولیناند | تو فتنهٔ آخرالزمانی | |||||
| چون اسم تو در میان نباشد[۱]؟ | گوئی که بجسم در میانی | |||||
| آنرا که تو از سفر بیائی | حاجت نبود بارمغانی | |||||
| گر ز آمدنت خبر بیارند | من جان بدهم بمژدگانی | |||||
| دفع غم دل نمیتوان کرد | الاّ بامید شادمانی | |||||
| گر صورت خویشتن ببینی | حیران وجود[۲] خود بمانی | |||||
| گر صلح کنی لطیف باشد | در وقت بهار و مهربانی | |||||
| سعدی خط سبز دوست دارد | پیرامن خدّ ارغوانی | |||||
| این پیر نگر که همچنانش | از یاد نمیرود جوانی | |||||