کلیات سعدی/غزلیات/آمد گه آن که بوی گلزار
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۹۴– ط
آمد گه آنکه بوی گلزار | منسوخ کند گلاب عطار | |||||
خواب از سر خفتگان بدر برد | بیداری بلبلان اسحار[۱] | |||||
ما کلبهٔ زهد برگرفتیم | سجاده که میبرد بخمار؟ | |||||
یکرنگ شویم تا نباشد[۲] | این خرقهٔ سترپوش زنار | |||||
برخیز که چشمهای مستت | خفتست و هزار فتنه بیدار | |||||
وقتی صنمی دلی ربودی | تو خلق ربودهٔ بیکبار | |||||
یا خاطر خویشتن بما ده | یا خاطر ما ز دست بگذار | |||||
نه راه شدن نه روی بودن | معشوقه ملول و ما گرفتار | |||||
هم زخم تو به چو میخورم زخم | هم بار تو به چو میکشم بار | |||||
من پیش نهادهام که در خون | برگردم و برنگردم از یار | |||||
گر دنیی و آخرت بیاری[۳] | کاین هر دو بگیر و دوست بگذار | |||||
ما یوسف خود نمیفروشیم | تو سیم سیاه خود نگه دار[۴] |