کلیات سعدی/بوستان/باب هفتم/سخن در صلاح است و تدبیر و خوی

از ویکی‌نبشته
بوستان از سعدی
تصحیح محمدعلی فروغی

سخن در صلاح است و تدبیر و خوی

در عالم تربیت[۱]

  سخن در صلاحست و تدبیر و خوی نه در اسب و میدان و چوگان و گوی[۲]  
  تو با دشمن نفس همخانهٔ چه در بند پیکار بیگانهٔ؟  
  عنان باز پیچان نفس از حرام بمردی ز رستم گذشتند و سام  
  تو خود را چو کودک ادب کن بچوب بگرز گران مغز مردم[۳] مکوب[۴]  
  وجود تو شهریست پر نیک و بد تو سلطان و دستور دانا خرد[۵]  
  رضا و ورع نیکنامان حر هوی و هوس رهزن و کیسه بر  
  چو سلطان عنایت کند با بدان کجا ماند آسایش بخردان؟  
  ترا شهوت و حرص و کین و حسد چو خون در رگانند و جان در جسد[۶]  
  هوی و هوس را نماند ستیز چو بینند سر پنجهٔ عقل تیز[۷]  
  رئیسی که دشمن سیاست نکرد هم از دست دشمن ریاست نکرد  
  نخواهم درین نوع[۸] گفتن بسی که حرفی بس ار کار بندد کسی  

* * *


  1. یازده بیت اول این باب در بعضی از نسخه‌ها نیست و در بعضی از نسخه‌های متاخر علاوه بر این یازده بیت اشعاری هست که ما در حاشیه ۴ و ۵ و ۶ میآوریم.
  2. در یک نسخهٔ متاخر این بیت چنین است.
      خردمندی آموز و تدبیر و خوی نه جنک و سواری و چوگان و گوی  
  3. مردان.
  4.   کس از چون تو دشمن ندارد غمی که با خویشتن بر نپائی همی  
  5.   همانا که دونان گردنفراز درین شهر گیرند سودا و آز  
  6.   گر این دشمنان تربیت یافتند سر از حکم و رای تو برتافتند  
  7. در یکی از نسخه‌های متاخر این بیت نیز هست:
      نه بینی که شب دزد و اوباش و خس نگردند جائی که گردد عسس  
  8. چه حاجت درین باب.