کلیات سعدی/بوستان/باب دوم/شنیدم که طی در زمان رسول

از ویکی‌نبشته

حکایت

  شنیدم که طی در زمان رسول نکردند منشور ایمان[۱] قبول  
  فرستاد لشکر بشیر نذیر[۲] گرفتند از ایشان گروهی اسیر  
  بفرمود کشتن بشمشیر کین که ناپاک بودند و ناپاکدین  
  زنی گفت من دختر حاتمم بخواهید ازین نامور حاکمم  
  کرم کن بجای من ای محترم که مولای من بود از اهل کرم  
  بفرمان پیغمبر نیکرای گشادند زنجیرش از دست و پای  
  در آن قوم باقی نهادند تیغ که رانند سیلاب خون بیدریغ  
  بزاری بشمشیر زن گفت زن مرا نیز با جمله گردن بزن  
  مروت نبینم رهائی ز بند بتنها و، یارانم اندر[۳] کمند  
  همی گفت و گریان بر احوال[۴] طی بسمع رسول آمد آواز وی  
  ببخشود آن قوم و دیگر عطا که هرگز نکرد اصل و گوهر خطا  


  1. سید.
  2. بشیر و نذیر.
  3. یاران من در.
  4. بر اخوان.