پرش به محتوا

چرند و پرند/از شماره ۲۹ دوره اول روزنامه صور اسرافیل

از ویکی‌نبشته
چرند و پرند از علی‌اکبر دهخدا
از شمارهٔ ۲۹ دورهٔ اول روزنامهٔ صور اسرافیل
چهارشنبه ۱۲ ربیع الاخر ۱۳۲۶ قمری

از شمارهٔ ۲۹:

همهٔ ملل دنیا چه بواسطهٔ اخبار انبیاء و چه بواسطهٔ پیش بینی حکمای خود منتظرند که یکروز دنیا نمونهٔ بهشت عدن بشود.

ما ایرانی‌ها هم در قدیم میگفتیم که نور بر ظلمت غلبه کند و حالا می‌گوییم زمین پر از عدل و داد شود پس از آنکه پر از ظلم و جور بود.

من هرچه که ایرانی و مسلمان بودم اما باز گاهی که محمداوف‌ها را در آذربایجان و مرتضوی‌ها را در «زنوز» و صدرالعلماها را در یزد و شریعت مدارها را در رشت، و اقبال‌الدوله‌ها را در محمد آباد، و حاجی ملک‌التجارهـا را در گود زورخانه، و مجدالاسلام‌ها رادر سفارتخانها میدیدم یک چیزی مثل بال بعوضه برخلاف عقیدهٔ مذهبی خودم بذهنم خطور میکرد و میگفتم بلکه استغفرالله استغفرالله این اخبار راجعهٔ باصلاح دنیا مثل خیلی از مطالب دیگر برای ارشاد عوام و محمول بر حکمتی باشد، اما بعد زود ملتفت میشدم که این از وسواس شیطان است که میخواهد عقاید مرا سست کند آنوقت زود دو دفعه استغفار میکردم و یکدفعه میان انگشت شست و سبابه‌ام را گاز میگرفتم و دوسه دفعه تف تف میکردم واز گیر شیطان لعنتی خلاص میشدم.
اما حالا دیگر بدون یک ذره تردید میفهمم که راستی راستی دنیا رو بترقی میرود و بنی نوع انسان روز بروز بمحبت و مودت نوعی و انتشار عدالت مطلقه در دنیا میل میکنند و ازین معلوم میشود که واقعاً بکروز دنیا پر از عشق و محبت و تسویه و عدالت کلی شده «دوره طلایی» شعرا برمیگردد .
برای اثبات این مدعا مجبورم که مثالی برای شما بیاورم که قدری مطلب واضح‌تر بشود.
در زمانهای طفولیت در «برلن» یک روز تعطیل صنیع- الدوله از مدرسه بیرون آمده بحوالی شهر بگردش رفت، هوا خبلی سرد و بقدر بکوجب هم برف روی زمین نشسته بود خود صنیع- الدوله هرچند لباسهاش کوک بود اما باز احساس سرما را بخوبی میکرد. یکدفعه دید که صدای سوت «ماشین» بلند شد و پشت سرش سر و کله «لوکوموتیف» بادویست و پنجاه و پنج اطاق وهفت هزار و پانصد و نود و یک نفر مسافر نمودار گردید.
صنیع‌الدوله گذشته از اینکه از تماشای این منظره غریب خیلی خوشش آمد بفکر عمیقی هم فرو رفت ، در آن عوالم بچگی بخودش میگفت که ببینی این مسافرها از کجا می‌آیند؟ از چین؟ از ماچین ؟ از جابلقا جابلسا؟ نزدیکهای کوه قاف؟ خدا میداند، اما ببینید که چطور درین هوای سرد اطاقهاشان گرم، ناهار و شامشان حاضر. اسباب شست وشوشان مهیا و کتاب و روزنامه‌شان آماده مثل اینکه درست توی خانه‌های شخصی خودشان هستند ! بعد از این فکرها گفت : خدایا من نذر کردم که اگر این هفته یک کاغذ خوبی از طهران رسید همانطور که استدعا کردم هفته‌ای «دو مارک» بخرج جیبی من افزودند منهم وقتی بزرگ شدم و بطهران برگشتم در ایران ازین راه آهن‌ها درست کنم.
او این خیالها را در خاطر جولان میداد و قطار راه آهن هم کم‌کم ازو دور میشد تا وقتی که بکلی از نظرش نا پدید شد و او هم برای پختن این فکر تازه خودش بمدرسه برگشت.
این خیال عهد کودکی عادة بایستی چند دقیقه، چند ساعت با منتها دو سه روز دوام کرده و بعد فراموش شود، اما بعکس هر چه صنیع‌الدوله بزرگتر شد این خیال هم با او بزرک شد.
کم‌کم دیگر شبها نخوابید روزها آرام نگرفت هی نوشت وا نوشت حساب کرد نقشه کشید تا وقتی که بعد از سی چهل سال وزیر مالیه ایران شد.
حالا دیگر وقتی بود که خیالات چهل‌ساله خودش را بمحل اجرا گذارد. حالا موقعی بود که تمام شهرهای ایران را بواسطه راه آهن بهم متصل نماید ، اما این کار پول لازم داشت ، بخزانه دولت نگاه کرد دید مثل مغز منکرین استقراض خالی است ، بدهنه جیب تجار و شاهزادگان ایران تماشا کرد دید با قاطمه بخیه دو رو زده اند عاقبت عقلش باینجا قد داد که یک مالیات غیر مستقیم ببعضی از واردات ببندد و بوسیله این مالیات کار خبال یک عمر خود را محکم کند و راستی هم نزدیک بود کار تمام بشود ، که یکدفعه برادرهای روز بد ندیده در تمام انگلستان در تمام روسیه یک شور و غوغایی برپا بک قیامت و الم سراتی راه افتاد که نگو و نپرس ، داد ، فریاد ، بگو واگو، قشقرق همه دنیا را پر کرد.
این شور و غوغا از کجا بود ؟ از طرف انجمن‌های حامیان حیوانات «سوسیته پروتکتور دانیمو» شاید بعضی هموطنان ما اسم این جمعیت را نشنیده واز مقصود آنها اطلاعی نداشته باشند، بله، اروپایی‌ها عموماً و همسایه های ما خصوصاً همانطور که انبیاء خبر داده‌اند و حکما پیش‌بینی کرده‌اند کار عدل و انصاف و مروت را بجایی رسانده‌اند که گذشته از اینکه هوادار تمام ملل مشرق زمین میباشند، گذشته از اینکه عهدنامه‌ها برای حفظ استقلال و بقای دول ضعیف آسیایی می‌بندند ، گذشته از اینکه میلیاردها برای آزادکردن سیاه پوسنها خرج میکنند حالا میگویند که ما حیوانات را هم نمی گذاریم بعد ازین اذیت کنند ، بحشرات و سباع هم مانع میشویم که آزاری وارد بیارند، ازین جهت انجمن‌ها ، مجمعها، جمعیت‌ها و هیئت‌های بزرک برای اینکار تشکیل کرده‌اند.
حالا لابد خواهید پرسید که این انجمن‌ها چه ربطی براه آهن ایران دارد - هان | همین جاهاست که من می گویم شما از مرحله پرنید !!
درست گوش بدهید ببینید اگر ایندو مطلب من بهم ربط نداشت من هم اسم خودم را بر میگردانم و بجای دخو بعد ازین بخودم وکیل خطاب می‌کنم.
خوب ما گفتیم که انجمن‌های زیاد در اروپا تأسیس شده که مقصودش حمایت حیوانات است ، بله! جناب صنیع‌الدوله هم میخواهد در ایران راه آهن بکشد ، همچو نیست ؟ خیلی خوب ، نتیجه چه خواهد شد ؟ نتیجه این نخواهد شد که چل صد هزار هزار رأس الاغ، یابو، شتر و قاطر دستشان را بگذارند روی هم بنشینند و مثل انجمن شصت نفری بعد از تشریف فرمایی احتشام- السلطنه و میرزا آقای اصفهانی بر بر بروی هم نگاه کنند ؟
خوب ، اینها زبان ندارند که مثل جناب سعدالدوله بردارند روزنامه چاپ کنند و بگویند بی انصافها چرا کار ما را از دست ما میگیرید ؟ چرا ما را خانه نشین میکنید؟ اما انصاف و مروت اروپایی‌ها که جایی نرفته ؟ فطرت پاک آن آسایش خواه‌های عمومی که سر جای خودش است.
این بود که آنها هم برداشتند تلگراف کردند بسفارت خانه‌های خودشان که باین ایرانی‌های وحشی بگویید که اگر شما راه آهن کشیدید و حیوانات بارکش را بیکار و سلندر گذاشتید ما هم از روی قوانین حقوق بین‌الملل حقاً می‌آییم و شما را مثل «کپسول‌سانتال» و «کوپاهو» دانه دانه قورت می‌دهیم.
حالا راستی راستی که نمی‌آمدند ما را قورت بدهند. اما از همین اقدامات بما ایرانیها بلکه تمام ملل مشرق زمین فهماندند که «عصر طلایی» برگشته . زمان ظهور اخبار انبیاء و حکماء نزدیک شده و آسایش مطلقه تمام دنیا را از ماهی‌های دریا تا مرغهای هوا فراگرفته است . منتها همسایه‌های نوع پرست ما درین راه پیش‌قدم شده‌اند.

باری مطلب خیلی داشتم و میخواستم بیش ازین دردسر بدهم. اما نمیدانم چطور شد که حواسم رفت پیش عهدنامه‌های منعقده مابین دولت علیه ایران و دول متحابه و بعد هم این شعر عربی امرءالقیس یادم آمد که می‌گوید :
  «ز چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد جانا گناه طالع و جرم ستاره چیست؟»  

***