چرند و پرند/از شماره ۱۶ دوره اول روزنامه صور اسرافیل
از شمارهٔ ۱۶
برای آدم بدبخت از در و دیوار میبارد چند روز پیش کاغذی از پستخانه رسید و باز کردیم دیدیم بزبان عربی نوشته شده، عربی را هم که غیر از آقایان علمای گرام هیچکس نمیداند چه کنیم؟
چه نکنیم؟ آخرش عقلمان باینجا قد داد که ببریم خدمت یک آقاشیخ جلیلالقدر فاضلی که با ما از قدیمها دوست بود، بردیم دادیم و خواهش کردیم که زحمت نباشد آقا این را برای ما بفارسی ترجمه کن، آقا فرمود حالا من مباحثه دارم برو عصری من ترجمه میکنم میآورم اداره.
عصری آقا آمد صورت ترجمه را داد بمن، چنانکه بعضی از آقایان مسبوقند من از اول یک کوره سوادی داشتم، اول یک قدری نگاه کردم دیدم هیچ سر نمیافتم، عینک گذاشتم دیدم سر نمیافتم، بردم دم آفتاب نگاه داشتم دیدم سر نمیافتم، هرچه کردم دیدم یک کلمهاش را سر نمیافتم، مشهدی اویارقلی حاضر بود، آقا فرمود نمیتوانی بخوانی بده مشهدی بخواند، مشهدی گرفت یک قدری نگاه کرد، گفت آقا مارا دست انداختی من زبان فارسی را هم بزحمت میخوانم تو بمن زبان عبری میگویی بخوان. آقا فرمود مؤمن زبان عبری کدامست؟
این اصلش بزبان عربی بود کبلایی دخو داد بمن بفارسی ترجمه کردم، اویارقلی کمی ماتمات بصورت آقا نگاه کرد گفت آقا اختیار دارید راست استکه ما عوامیم اما ریشمان را در آسیاب سفید نکردهایم، بنده خودم در جوانی کمی از زبان عبری سررشته داشتم این زبان عبری است.
آقا فرمود مؤمن این زبان عبری کجا بود این زبان فارسی است، اویارقلی گفت مرا کشتید که این زبان عبری است. آقا فرمود خیر زبان فارسی است، اویارقلی گفت از دو گوشهایم التزام میدهم که این زبان عبری است.
آقا فرمود خیر تو نمیفهمی این زبان فارسی است. دیدم الان است که اویارقلی بآقا بگوید شما خودتان نمیفهمید و آنوقت نزاع در بگیرد. گفتم مشهدی من و شما عوامیم ما چه میفهمیم آقا لابد علمش از ما زیادترست بهتر از ما میفهمد.
اویارقلی گفت خیر شما ملتفت نیستید این زبان عبری است من خودم کمی آنوقت که پیناس یهودی بده آمده بود پیشش درس خواندهام. یکدفعه دیدم رگهای گردن آقا درشت شد، سر دو کندهٔ زانو نشسته، عصا را ستون دست کرده و صداش را کلفت کرده با تغیر تمام فرمود مؤمن تو از موضوع مطلب دور افتادهای صنعت ترجمه در علم عروض فصلی علیحده دارد و گذشته از اینکه دلالت بنا بعقیدهٔ بعضی تابع اراده است و خیلی عبارتهای عربی دیگر هم گفت که من هیچ ملتفت نشدم، اما همینقدر فهمیدم الان است که آقا سر اویارقلی را با عصا خرد کند، از ترس اینکه مبادا خدای نکرده یک شری راست بشود رو کردم باویارقلی گفتم مرد حیاکن، هیچ میفهمی با کی حرف میزنی؟ کوتاه کن، حیا هم خوب چیزیست!! قباحت دارد!! مرده شور اصل این کاغذ را هم ببرد چه خبرست مگر، هزارتا ازین کاغذها قربان آقا، حیف است، دعوا چه معنی دارد؟! دیدم آقا روش را بمن کرده تبسمی فرموده گفت کبلایی چرا نمیگذاری مباحثهمان را بکنیم مطلب بفهمیم، من همینکه دیدم آقا خندید قدری جرئت پیدا کرده گفتم: آقا قربان علمت برم تو نزدیک بود زهلهٔ مرا آب کنی مباحثهات که اینطور باشد پس دعوات چه جورست؟ آقا بقهقهه بنا کرد خندیدن فرمود مؤمن تو از مباحثهٔ ما ترسیدی گفتم په ماشاءالله!! بمرگ خودت نباشد چهارتا فرزندام بمیرد پاک خودم را باخته بودم. فرمود خیلی خوب پس دیگر مباحثه نمیکنیم تو همین ترجمهٔ مرا در روزنامهات بنویس اهل فضل هستند خودشان میخوانند گفتم بچشم اما بشرطی که تا در اداره هستید دیگر دعوا نکنید.
اینست صورت ترجمه:
ای کاتبین صوراسرافیل، چه چیز است مرشما را که نمینویسید جریدهٔ خودتان را همچنانی که سزاوارست مرشما را که بنویسید آنرا و چه چیز است مرشما را با کاغذ لوق و امردان و تمتع از غیر یائسات در صورت تیقن بعدم حفظ مرئه مرعدهٔ خود را و در صورت دیدن ما آنان را که الان از حجرهٔ دیگر خارج شدهاند، حال کونی که میتوانید بنویسید مطالبی عدای آنها را.
پس بتحقیق ثابت شد ما را بدلائل قویمه بدرستی که آن چنان اشخاصی که مینویسند جرائد خود را مثل شما آنانند عدوما، و عدوهای ما آنانند البته عدو خدا.
پس حالا میگوییم مرشما را که اگر هر آینه مداومت کننده باشید شما بر توهین اعمال ما یعنی اشاعهٔ کفر و زندقه پس زود است که میبینید باس ما را هر آینه تهدید میکنیم شما را اولا تهدید کردنی، و هر آینه میزنیم شما را در ثانی زدن شدیدی، و هر آینه تکفیر میکنیم و میکشیم شما را در ثالث و رابع کشتن کلاب و خنازیر، و هر آینه آویزان میکنیم شما را بر شاخههای درخت توت آنچنانی که در مدرسهٔ ماست تا بدانید که نیست هر عامیان را بر عالمین سبیلی والسلام.
***