پروین اعتصامی (قصائد)/همی با عقل در چون و چرائی
ظاهر
همی با عقل در چون و چرائی | همی پوینده در راه خطائی | |||||
همی کار تو کار ناستوده است | همی کردار بد را میستائی | |||||
گرفتار عقاب آرزوئی | اسیر پنجهی باز هوائی | |||||
کمین گاه پلنگ است این چراگاه | تو همچون بره غافل در چرائی | |||||
سرانجام، اژدهای تست گیتی | تو آخر طعمهی این اژدهائی | |||||
ازو بیگانه شو، کاین آشنا کش | ندارد هیچ پاس آشنائی | |||||
جهان همچون درختست و تو بارش | بیفتی چون در آن دیری بپائی | |||||
ازین دریای بی کنه و کرانه | نخواهی یافتن هرگز رهائی | |||||
ز تیر آموز اکنون راستکاری | که مانند کمان فردا دوتائی | |||||
بترک حرص گوی و پارسا شو | که خوش نبود طمع با پارسائی | |||||
چه حاصل از سر بی فکرت و رای | چه سود از دیدهی بی روشنائی | |||||
نهنگ ناشتا شد نفس، پروین | بباید کشتنش از ناشتائی |