پروین اعتصامی (قصائد)/هفتهها کردیم ماه و سالها کردیم پار
ظاهر
هفتهها کردیم ماه و سالها کردیم پار | نور بودیم و شدیم از کار ناهنجار نار | |||||
یافتیم ار یک گهر، همسنگ شد با صد خزف | داشتیم ار یک هنر، بودش قرین هفتاد عار | |||||
گاه سلخ و غره بشمردیم و گاهی روز و شب | کاش میکردیم عمر رفته را روزی شمار | |||||
شمع جان پاک را اندر مغاک افروختیم | خانه روشن گشت، اما خانهی دل ماند تار | |||||
صد حقیقت را بکشتیم از برای یک هوس | از پی یک سیب بشکستیم صدها شاخسار | |||||
دام تزویری که گستردیم بهر صید خلق | کرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شکار | |||||
تا بپرد، سوزدش ایام و خاکستر کند | هر که را پروانه آسانیست پروای شرار | |||||
دام در ره نه هوی را تا نیفتادی بدام | سنگ بر سر زن هوس را تا نگشتی سنگسار | |||||
نوگلی پژمرده از گلبن بخاک افتاد و گفت | خوار شد چون من هر آنکو همنشینش بود خار | |||||
کار هستی گاه بردن شد زمانی باختن | گه بپیچانند گوشت، گه دهندت گوشوار | |||||
تا کنی محکم حصار جسم، فرسود است جان | تا بتابی نخ برای پود، پوسیداست تار | |||||
سالها شاگردی عجب و هوی کردی بشوق | هیچ دانستی در این مکتب که بود آموزگار | |||||
ره نمودند و نرفتی هیچگه جز راه کج | پند گفتند و نپذرفتی یکی را از هزار | |||||
جهل و حرص و خودپسندی دشمن آسایشند | زینهار از دشمنان دوست صورت، زینهار | |||||
از شبانی تن مزن تا گرگ ماند ناشتا | زندگانی نیک کن تا دیو گردد شرمسار | |||||
باغبان خسته چون هنگام حاصل شد غنود | میوهها بردند دزدان زین درخت میوهدار | |||||
ما درین گلزار کشتیم این مبارک سرو را | تا که گردد باغبان و تا که باشد آبیار | |||||
رهنمای راه معنی جز چراغ عقل نیست | کوش، پروین، تا به تاریکی نباشی رهسپار |