پروین اعتصامی (قصائد)/ای بی خبر ز منزل و پیش آهنگ
ظاهر
ای بی خبر ز منزل و پیش آهنگ | دور از تو همرهان تو صد فرسنگ | |||||
در راه راست، کج چه روی چندین | رفتار راست کن، تو نه ای خرچنگ | |||||
رخسار خویش را نکنی روشن | ز آئینهی دل ار نزدائی زنگ | |||||
چون گلشنی است دل که در آن روید | از گلبنی هزار گل خوش رنگ | |||||
در هر رهی فتاده و گمراهی | تا نیست رهبرت هنر و فرهنگ | |||||
چشم تو خفته است، از آن هر کس | زین باغ سیب میبرد و نارنگ | |||||
این روبهک به نیت طاوسی | افکنده دم خویش به خم رنگ | |||||
بازیچههاست گنبد گردان را | نامی شنیدهای تو ازین شترنگ | |||||
در دام بسته شبرو چرخت سخت | در بر گرفته اژدر دهرت تنگ | |||||
انجام کار در فکند ما را | سنگیم ما و چرخ چو غلماسنگ | |||||
خار جهان چه میشکنی در چشم | بر چهره چند میفکنی آژنک | |||||
سالک بهر قدم نفتد از پا | عاقل ز هر سخن نشود دلتنگ | |||||
تو آدمی نگر که بدین رتبت | بیخود ز باده است و خراب از بنگ | |||||
گوهر فروش کان قضا، پروین | یک ره گهر فروخته، صد ره سنگ |