وحشی بافقی (غزلیات)/یک ره سال کن گنه بیگناه خود
ظاهر
یک ره سال کن گنه بیگناه خود | زین چشم پر تغافل اندک گناه خود | |||||
زان نیمه شب بترس که در تازد از جگر | تاکی عنان کشیده توان داشت آه خود | |||||
دادیم جان به راه تو ظالم چه میکنی | سر دادهای چه فتنهی چشم سیاه خود | |||||
بردی دل مرا و به حرمان بسوختی | او خود چه کرده بود بداند گناه خود | |||||
درد سرت مباد ز فریاد دادخواه | گو داد میزنید تو میران به راه خود | |||||
زان عهد یاد باد کز آسیب زهر چشم | میداشت نوشخند توام در پناه خود | |||||
من صید دیگری نشوم وحشی توام | اما تو هم برون مرو از صیدگاه خود |