وحشی بافقی (غزلیات)/گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار
ظاهر
گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار | خود را ز زبان من دیوانه نگه دار | |||||
جا در خور او جز صدف دیدهی من نیست | گو جای خود آن گوهر یکدانه نگه دار | |||||
زاهد چه کشی اینهمه بر دوش مصلا | بردار سبوی من و رندانه نگه دار | |||||
هر چیز که جز باده بود گو برو از دست | در دست همین شیشه و پیمانه نگه دار | |||||
پروانه بر آتش زند از بهرتو خود را | ای شمع تو هم حرمت پروانه نگه دار | |||||
آن زلف مکن شانه که زنجیر دل ماست | بر هم مزن آن سلسله را شانه نگه دار | |||||
وحشی ز حرم در قدم دوست قدم نه | حاجی تو برو خشت و گل خانه نگه دار |