وحشی بافقی (غزلیات)/گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت)
  گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت  
  آمد چو باد و مضطربم کرد همچو برق وز آتشم زبانه به گردون رساند و رفت  
  برخاستم که دست دعایی برآورم دشنام داد و راه دگر کرد و راند و رفت  
  از پی دویدمش که عنان گیریی کنم افراشت تازیانه و مرکب جهاند و رفت  
  وحشی نشد نصیبم ازو تازیانه‌ای چشمم به حسرت از پی او بازماند و رفت