وحشی بافقی (غزلیات)/کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد)
  کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد ننشست با رقیبی و آزار من نکرد  
  یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد  
  گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد  
  خندان نشست و شمع شبستان غیر شد رحمی به گریه‌های شب تار من نکرد  
  وحشی نماند هیچ سیاست که هجر یار با جان خسته و دل افکار من نکرد