وحشی بافقی (غزلیات)/که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید)
  که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید کلاه کج نهد از ناز و بر سرگذر آید  
  رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید  
  ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد هنوز قافله در مصر و قاصد و خبر آید  
  کمینه خاصیت عشق جذبه‌ایست که کس را ز هر دری که پرانند بیش ، بیشتر آید  
  سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی نعوذبالله اگر پای من به سنگ بر آید  
  مگو که وحشیم آید ز پی اگر بروم من چه مانعست نیاید چرا به چشم و سر آید