وحشی بافقی (غزلیات)/کس نزد هرگز در غمخانهی اهل وفا
کس نزد هرگز در غمخانهی اهل وفا | گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا | |||||
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن | بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما | |||||
چون نمیآید به ساحل غرقهی دریای عشق | میزند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا | |||||
گفتهای هر جا که میبینم فلان را میکشم | خوش نویدی دادهای اما نمیآری بجا | |||||
چهره خاک آلود وحشی میرسد چون گرد باد | از کجا میآید این دیوانهی سر در هوا |