وحشی بافقی (غزلیات)/کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد)
  کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد  
  اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد  
  دل خون شد و از دیده‌ی خونابه فشان رفت تا رفته‌ای از دیده چه گویم که چها شد  
  با جلوه‌ی حسنت چه کند این تن چون کاه انوار تجلیست کزان کوه ز پا شد  
  رفتیم به خواب غم از افسانه‌ی وحشی او را که به عشرتگه ما راهنما شد