وحشی بافقی (غزلیات)/چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود)
  چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود  
  شد آتش جگرم پیش مردمان روشن ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود  
  به التفات تو دارم امیدواریها ولی ز خوی تو ایمن نمی‌توانم بود  
  ستم گذشته ز اندازه ورنه کی با تو کدام روز دگر اینقدر فغانم بود  
  زبان خامه‌ی من سوخت زین غزل وحشی مگر زبانه‌ای از آتش نهانم بود