وحشی بافقی (غزلیات)/چون طفل اشک پرده در راز نیستم
ظاهر
چون طفل اشک پرده در راز نیستم | از من مپوش راز که غماز نیستم | |||||
در انتظار اینکه مگر خواندم شبی | یک شب نشد که گوش بر آواز نیستم | |||||
بیخود مرا حکایت او چیست بر زبان | گر در خیال آن بت طناز نیستم | |||||
در بزم عشق نرد مرادی نمیزدم | زانرو که چون رقیب دغا باز نیستم | |||||
گر ترک خانمان نکنم از برای تو | وحشی رند خانه برانداز نیستم |