وحشی بافقی (غزلیات)/چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
ظاهر
چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود | بر دل و جان ناز را چندین تقاضایی چه بود | |||||
در تصرف چون نمیآورد حسنت ملک دل | این حشر بردن به اقلیم شکیبایی چه بود | |||||
مشکلی دارم بپرسم از تو ، یا از یارتو | جلوهی خوبی چه و منع تماشایی چه بود | |||||
بود چون در کیش خوبی عیب عاشق داشتن | جرم چشم ما چه باشد عرض زیبایی چه بود | |||||
گشته بودم مستعد عشق ، تقصیر از تو شد | آنچه باشد کم مرا زاسباب رسوایی چه بود | |||||
از پی رم کرده آهویی که پنداریپرید | کس نمیپرسد مراکاین دشت پیمایی چه بود | |||||
گر مرا میکرد بدخو همنشینیهای خاص | وحشی اکنون حال من در کنج تنهایی چه بود |