وحشی بافقی (غزلیات)/وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز)
  وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز  
  ناز بر من کن که نازت می‌کشم تا زنده‌ام نیم جانی هست و می‌آید نیاز ازمن هنوز  
  آنچنان جانبازیی کردم به راه او که خلق سالها بگذشت و می‌گویند باز از من هنوز  
  سوختم سد بار پیش او سراپا همچو شمع پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز  
  همچو وحشی گه به تیغم می‌نوازد گه به تیر مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز