وحشی بافقی (غزلیات)/وقت برقع ز رخ کشیدن نیست

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(وقت برقع ز رخ کشیدن نیست)
  وقت برقع ز رخ کشیدن نیست رخ بپوشان که تاب دیدن نیست  
  بر من خسته بین و تند مران که مرا قوت دویدن نیست  
  با که گویم غمت که در مجلس زهره‌ی گفتن وشنیدن نیست  
  من خود از حیرت تو خاموشم حاجت منع و لب گزیدن نیست  
  میرمد وحشی آن غزال از من هرگزش میل آرمیدن نیست