وحشی بافقی (غزلیات)/همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(همخواب رقیبانی و من تاب ندارم)
  همخواب رقیبانی و من تاب ندارم بی‌تابم و از غصه‌ی این خواب ندارم  
  زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود درمانده‌ام و چاره‌ی این باب ندارم  
  آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم  
  ساقی می صافی به حریفان دگر ده من درد کشم ذوق می ناب ندارم  
  وحشی صفتم اینهمه اسباب الم هست غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم