وحشی بافقی (غزلیات)/هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز
ظاهر
هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز | وز سر زلف تو انواع پریشانی هنوز | |||||
سوخت دل از داغ و داغم بار جانسوز آنچنان | جان بر آمد از غم و غم همدم جانی هنوز | |||||
ای که گویی پیش او اظهار درد خویش کن | خوب میگویی ولی او را نمیدانی هنوز | |||||
گرچه عمری شد که کشت از درد استغنا مرا | در رخش پیداست آثار پشیمانی هنوز | |||||
وحشی از طرز سخن بگذر که اینجا عام نیست | طرز خاص نکته پردازان کاشانی هنوز |