وحشی بافقی (غزلیات)/هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد
ظاهر
هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد | این نگاه دور را از روی او دوری مباد | |||||
من کجا و رخصت آن بزم دانم جای خویش | دیگران هم رخصت ار خواهند دستوری مباد | |||||
هر مرض کز عشق پیش آمد علاجش بر منست | لیک جانم را ز درد رشک و رنجوری مباد | |||||
چشم غارت کرده را صعب است از دیدار دوخت | هیچ عاشق را الهی هرگز این کوری مباد | |||||
جوهر حسن تو کنج خانهی آباد نیست | بر بنای جان وحشی نام معموری مباد |