وحشی بافقی (غزلیات)/ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت)
  ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت  
  لاله آتشناک رویاند ز آب و خاک دشت ز آب خوی رخساره از گرد سواری شستنت  
  پیش دست و قبضه‌ات میرم که خوش مردم کش است در کمان ناز تیر دلبری پیوستنت  
  تا چه آتشها کند بر هر سر کویی بلند شوخی طبع تو و یک جا دمی نشستنت  
  وحشیم من جای من میدانگه نخجیر تست نیستم صیدی که باید کشت و باید خستنت