وحشی بافقی (غزلیات)/میروم نزدیک و حال خویش میگویم به او
ظاهر
میروم نزدیک و حال خویش میگویم به او | آنچه پنهان داشتم زین پیش میگویم به او | |||||
گشتهام خاموش و پندارد که دارم راحتی | چند حرفی از درون ریش میگویم به او | |||||
غافل است او از من و دردم شود هر روز بیش | اندکی زین درد بیش از پیش میگویم به او | |||||
غمزهات خونریز دل دربند لعل نوشخند | دل نمیداند جفای خویش میگویم به او | |||||
گر چه وحشی دل ازو بر کند میرنجد به جان | گر بد آن دلبر بدکیش میگویم به او |