وحشی بافقی (غزلیات)/من و از دور تماشای گلستان کسی

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(من و از دور تماشای گلستان کسی)
  من و از دور تماشای گلستان کسی به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی  
  در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی  
  زیر بار سرم این دست بفرساید به ز آنکه دستی‌ست که دور است ز دامان کسی  
  پادشاهان و نکویان دو گروه عجبند که نبودند و نباشند به فرمان کسی  
  وحشی از هجر تو جان داد، تو باشی زنده زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی