وحشی بافقی (غزلیات)/من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی
ظاهر
من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی | رقیبان را به قتلم شادمان کردی ، نکو کردی | |||||
به کنج کلبهی ویران غم نومیدم افکندی | مرا با جغد محنت همزبان کردی ، نکو کردی | |||||
ز کوی خویشتن راندی مرا از سنگ محرومی | ز دستت آنچه میآمد چنان کردی ، نکو کردی | |||||
شدی از مهربانی دوست با اغیار و بد با من | مرا آخر به کام دشمنان کردی ، نکو کردی | |||||
چو وحشی راندهای از کوی خویشم آفرین برتو | من سرگشته را بیخان و مان کردی، نکو کردی |