وحشی بافقی (غزلیات)/مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ)
  مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ رو که ما را به تو من بعد نه صلح است و نه جنگ  
  غمزه گو ناوک خود بیهده زن پس مفکن که دل و جان دگر ساختم از آهن و سنگ  
  عذرم این بس اگر از کوی تو رفتم که نماند نام نیکی که توانم بدنش ساخت به ننگ  
  بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ  
  آه حسرت نه به آیینه وحشی آن کرد که توان بردنش از صیقل ابروی تو زنگ