وحشی بافقی (غزلیات)/مدتی شد کز گلستانی جدا افتادهام
ظاهر
مدتی شد کز گلستانی جدا افتادهام | عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتادهام | |||||
نوبهاری میدماند از خاک من گل وان گذشت | گشتهام پژمرده و ز نشو و نما افتادهام | |||||
در هوای گلشنی سد ره چو مرغ بستهبال | کردهام آهنگ پرواز و بجا افتادهام | |||||
گر نمیپویم ره دیدار عذرم ظاهر است | بسکه در زنجیر غم ماندم ز پا افتادهام | |||||
نه گمان رستگی دارم نه امید خلاص | سخت در تشویش و محکم در بلا افتادهام | |||||
مایهی هستی تمامی سوختم بر یاد وصل | مفلسم وحشی به فکر کیمیا افتاده م |