وحشی بافقی (غزلیات)/مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
ظاهر
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم | که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم | |||||
شراب لطف پر در جام میریزی و میترسم | که زود آخر شود این باده و من در خمار افتم | |||||
به مجلس میروم اندیشناک ای عشق آتش دم | بدم بر من فسونی تا قبول طبع یار افتم | |||||
ز یمن عشق بر وضع جهان خوش خندهها کردم | معاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم | |||||
تظلم آنقدر دارم میان راهت افتاده | که چندانی نگه داری که من بر یک کنار افتم | |||||
عجب کیفیتی دارم بلند از عشق و میترسم | که چون منصور حرفی گویم و در پای دار افتم | |||||
دگر روز سواری آمد و شد وقت آن وحشی | که او تازد به صحرا من به راه انتظار افتم |