وحشی بافقی (غزلیات)/ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
ظاهر
ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم | گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم | |||||
پیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است | دأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنیم | |||||
هر متاعی را در این بازار نرخی بستهاند | قند اگر بسیار شد ما نرخ شکر نشکنیم | |||||
عیب پوشان هنر بینیم ما طاووس را | پای پوشانیم اما هرگزش پر نشکنیم | |||||
ما درخت افکن نهایم آنها گروهی دیگرند | با وجود سد تبر، یک شاخ بی بر نشکنیم | |||||
به که وحشی را در این سودا نیازاریم دل | بیش از اینش در جراحت نوک نشتر نشکنیم |