وحشی بافقی (غزلیات)/ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم)
  ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم  
  پیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است دأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنیم  
  هر متاعی را در این بازار نرخی بسته‌اند قند اگر بسیار شد ما نرخ شکر نشکنیم  
  عیب پوشان هنر بینیم ما طاووس را پای پوشانیم اما هرگزش پر نشکنیم  
  ما درخت افکن نه‌ایم آنها گروهی دیگرند با وجود سد تبر، یک شاخ بی بر نشکنیم  
  به که وحشی را در این سودا نیازاریم دل بیش از اینش در جراحت نوک نشتر نشکنیم