وحشی بافقی (غزلیات)/قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست
ظاهر
قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست | مرد صاحب درد، درد مرد، میداند که چیست | |||||
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما | حال تنها گرد، تنها گرد، میداند که چیست | |||||
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشتهاند | آنکه نخل حسرتی پرورد میداند که چیست | |||||
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را | هرکرا بودست آه سرد، میداندکه چیست | |||||
بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند | عقل کی منصوبهی این نرد میداند که چیست | |||||
قطرهای از بادهی عشقست سد دریای زهر | هر که یک پیمانهی زین میخورد، میداند که چیست | |||||
وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم | علت آثار روی زرد میداند که چیست |