وحشی بافقی (غزلیات)/عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفتهاند
ظاهر
عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفتهاند | عاشقی را مایهی بی اعتباری گفتهاند | |||||
کوه محنت بر دلم نه منتت بر جان من | عاشقی را رکن اعظم بردباری گفتهاند | |||||
پای تا سر بیم و امیدم که طور عشق را | غایت نومیدی و امیدواری گفتهاند | |||||
پیش من هست احتراز از چشم و دل از غیر دوست | آنچه اهل تقویش پرهیزکاری گفتهاند | |||||
راست شد دل با رضای یار و ، رست از هجر و وصل | آری آری راستی و رستگاری گفتهاند | |||||
من مرید عشق گر ارشاد آن شد حاصلم | آن صفت کش نام موت اختیاری گفتهاند | |||||
زیستن فرعست وحشی ، اصل پاس دوستیست | جان و سر سهلست اول حفظ یاری گفتهاند |