پرش به محتوا

وحشی بافقی (غزلیات)/عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم)
  عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم گرم کن هنگامه‌ی دیگر که ما افسرده‌ایم  
  گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند کز تو پر آزردگی داریم و بس آزرده‌ایم  
  لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت که مگر دندان حسرت بر جگر افشرده‌ایم  
  در نمی‌گیرد باو نیرنگ سازیهای ما گر چه ز افسون آب از آتش برون آورده‌ایم  
  وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن کان فریب است اینکه ما سد بار دیگر خورده‌ایم