وحشی بافقی (غزلیات)/عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
ظاهر
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم | گرم کن هنگامهی دیگر که ما افسردهایم | |||||
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند | کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم | |||||
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت | که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم | |||||
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما | گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم | |||||
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن | کان فریب است اینکه ما سد بار دیگر خوردهایم |