وحشی بافقی (غزلیات)/شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کردهای
ظاهر
شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کردهای | جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای | |||||
ای صید کش صیاد من تاب کمندت بازده | تا چند دست و پا زند صید گلو افشردهای | |||||
ای عقل برچین این دکان از چار سوی عافیت | کامد به بد مستی برون رطل پیایی خوردهای | |||||
چون معدن الماس شد از عمزهی تو سینهام | رحمی که پهلو مینهد آنجا دل آزردهای | |||||
ای غیر ،دل داری تو هم اما دلت را نور کو | در هر مزار افتاده است اینسان چراغ مردهای | |||||
گو مرغ آیی ره بتاب از ما سمندر مشربان | یعنی به آتش در شدن ناید ز هر افسردهای | |||||
وحشی چه معنیها که تو کردی به این صورت عیان | تا ره به این معنی برد کو پی به معنی بردهای |